نبض زندگیمون کارن جاننبض زندگیمون کارن جان، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

درگذر ثانیه های رشدوبالندگیت ومادرانگی های آرام من

تولدحانمی

سلام عزیزم بخاطرمشغله هام یه مدت مدیدی نتونستم از خاطرات روزهای بزرگ شدنت بنویسم ولی سعی میکنم روزهای خیلی مهم روبرات بنویسیم یکی ازاین روزهای مهم تولد خانمی بودکه خیلی به شماخوش گذشت 6دی ماه بودکه شب من وشما وددی وبابایی ومامانی با خانواده حانمی همه جمع شدیم وبرای حانمی تولد گرفتیم یکی از کسایی که بقول خودت حیلی عاشوگشی بقول خودت حانمیه حانمی حیلی نازه خلاصه این علاقه به جایی رسیده که شب عروسی زن دایی سحرو دایی جان وقتی داشتیم ازسالن آخرشب میرفتیم خونه مامانی تویه پارکینگ وقتی آقای فیلمبردار از ماشین عروس وداماد فیلم بگیره یکدفعه یه کله بادوچشم باز از صندلی پشت از وسط عروس وداماد اومد بیرون و فیلمبردارمحترم که اصلا انتظاراین صحنه روند...
29 ارديبهشت 1392

از طلا گشتن خود معذورم لطفا مرحمت نموده ومرا به مس وجود باز گردانید

عزیز دلم یه مدت میشه که من وددی تصمیم گرفتیم که شما به من وددی یا بگید پدرومادر یا مامان وبابا وازاونجایی که ما همیشه با اینکه شما کوچولویی ولی مثل بزرگترها باهاتون مشورت میکنیم     به خودت گفتیم که دوست داری به ما چی بگی پدر ومادر یا مامان وبابا وشما در کمال تعجب به ما گفتی هم پدر مادر هم مامانی وبابایی هم ددی وآناتواون لحظه من وددی این شکلی بودیم            بعدشم اینجوری بودیم    خلاصه الان بنابه شرایط واوضاع روحیت یه اسمی به من وددی میگی مثلا پیش غریبه ها میگی پدرومادر وقتایی که میخوای اجازه بگیری بری خونه مامانی یا دایی جان میگی مامایی ووقتایی که ...
29 ارديبهشت 1392

شب یلدا

عزیزدلم یکی از شبای بیاد موندنی سال 1391 شب یلدابود که صبح آخرین روز پائیزی مامانی بزرگ به آنازنگ زدن ودعوتمون کردن یلدایی خلاصه ماهم که از قبل دعوت بودیم خونه مامانی بخاطراینکه باباحسین بهمون گفته اگه مامانی بزرگ کارن دعوتتون کرد چون بزرگه برید اونجا ماهم ناراحت نمیشیم با ددی تصمیم گرفتیم بریم خونه مامانی بزرگ خلاصه کلی به شماخوش گذشت چون هم کلی بچه داری کردی وپرنیا کوچولورو  پرستاری میکردی وهم کلی از شیرینیهای تر خوردید خلاصه خیلی بهمون خوش گذشت ...  کلی با کیاناو پرنیا وپویا هم بازی کردی اونشب عمه سهیلا وعمه شهلا عمه فرندخت وعمه لیلا اونجا بودن البته با همسرو بچه ها وکلی هم عکس گرفتیم که چندتاشوبرات آپلود ...
29 ارديبهشت 1392

روزتولدتوبهترین روززندگیمه

روزی که به دنیا آمدی هرگز نمیدانستی زمانی خواهد رسید که آرامش بخش روح و روان کسی می شوی که با  تو دنیا برایش زیباتر است ! بهانه ی آرامشم تولدت مبارک …                 مهربانم ! یک جهان قاصدک ناز به راهت باشد بوی گل ، نذر قشنگی نگاهت باشد و خداوند شب و روز و تمام لحظات با همه قدرت خود پشت و پناهت باشد     علی جان  زیباترین چشم انداز تندیس نگاه توست و قشنگترین لحظه لحظه روییدن توست سالروز تولدت٢٥اردیبهشت را با تقدیم یک سبد گل سرخ تبریک میگویم !   همیشگی ترینم دوستت دا...
22 ارديبهشت 1392

بازی‌های ساده در خانه

همه ما دوست داریم کودکانی بااستعداد و باهوش داشته باشیم، اما شاید نمی دانیم که چگونه می توانیم به رشد استعدادهای بالفعل کودکمان، کمک کنیم. مهم ترین راه حل برای کمک به رشد کودک زیر شش سال، بازی کردن است. اگر محیط را غنی کنیم و کودک را در کسب اطلاعات و تجربه ها، در یک فضای امن و مناسب، همراهی کنیم، او با احساس خوب، بازی می کند و بازیش، یک بازی سازنده می شود. احساس خوبی که کودک، از بازی با والدین پیدا می کند، در همه ابعاد زندگی او و والدین، اثر می گذارد و بسیاری از ناهنجاری های رفتاری کودکان را کم می کند یا از بین می برد... بازی اول: پرتاب توپ مواد لازم: تعدادی جوراب و روزنامه باطله، یک سطل گروه سنی: دو تا چهار سال   می تو...
20 ارديبهشت 1392

ریشه این همه شیطنت کودکان، کجاست؟

    شاید شما هم این موضوع را شنیده باشید که در گذشته های نه چندان دور بسیاری از کودکان به دلیل آنچه بی توجهی، شیطنت و یا بازیگوشی نامیده می شد در دوران دبستان کنار گذاشته می شدند. والدین و آموزگاران نمی دانستند که با مشورت با یک متخصص می توانند به این بچه ها کمک کنند و آنها را با شرایطی عادی به گروه همسالان خود بازگردانند. آنچه این کودکان را از دیگر همسالان خود متمایز می کرد «اختلال بیش فعالی» خوانده می شود. بیش فعالی که به اختصار ADHD خوانده می شود نوعی اختلال شایع است که حدود هشت تا 10 درصد کودکان را مبتلا می کند. این بیماری در پسران شایعتر از دختران است که هنوز دلیل اصلی آن مشخص نشده است. ویژگی های اولیه ...
20 ارديبهشت 1392

بابایی نگران نباش

  سلام نبض زندگیم عزیزدلم بقول خودت وقتی چوچولو بودی با اداهات دلم رو میبردی الانم با حرفات دیشب خونه مامانی بودیم که یه لحظه شنیدم بابا حسین میگه آخه کارنم از وقتی شما بدنیا اومدی من چهار تا موبایل عوض کردم موبایل که برایه بازی نیست شماهم گوشی بابایی رو گرفته بودی دستت و میگفتی نه شاف باستا میخوام عکس بگیرم حوشدل شو          خلاصه تواین وسطا هم کلی موبایل بابایی رو مینداختی زمین منم که تازه به جواب سوال چند ماهم که مدام از خودم میپرسیدم بابا چرا اینقدر گوشی عوض میکنه خجالت این چندتا گوشی که حضرتعالی خراب کرده بودید رو میکشیدم که شما به بابایی گفتی بابایی نگران نباش نگرانی؟ نه نگر...
19 ارديبهشت 1392

آن قدر زندگیت را ادامه بده که زندگی از این که تو زنده هستی به خودش ببالد!!

شب ها زود بخواب. صبح ها زودتر بیدار شو. .. نرمش کن. بدو. کم غذا بخور. زیر بارون راه برو. گلوله برفی درست کن. هر چند وقت یک بار نقاشی بکش. در حمام آواز بخوان و کمی آب بازی کن. سفید بپوش. آب نبات چوبی لیس بزن. بستنی قیفی بخور. به کوچکتر ها سلام کن. شعر بخون. نامه ی کوتاه بنویس. زیر جمله های خوبی که تو کتاب ها هست خط بکش. به دوست های قدیمیت تلفن بزن. شنا کن. هفت تا سنگ تو آب بنداز و هفت تا آرزو بکن. خواب ببین. چای بخور و برای دیگران چای دم کن. جوراب های رنگی بپوش. مادرت رو بغل کن. مادرت رو ببوس. به پدرت احترام بذار و حرفاش رو گوش کن. دنبال بازی کن. اگر نشد وسطی بازی کن. به برگ درخت ها دقت کن. به بال پرو...
19 ارديبهشت 1392
1